۹ دی ۱۳۸۹

اعتماد = اشتباه

هر علتی معلولی داره و هر اشتباهی اعتمادی! در پس هر اشتباهی یک اعتماد نا به جا خفته! پس کمتر اعتماد کن تا کمتر اشتباه کنی!

۷ دی ۱۳۸۹

قهوه تلخ

حتی قهوه اسپرسو هم با شکر شیرین میشود. 

لاک پشت

چقدر خوب میشد اگه آدم هم مثل لاک پشت می تونست وقتی چیزی تهدیدش میکنه به لاکش پناه ببره! اون وقت همه آدم ها مثل لاک پشت آروم بودن بی هیچ نگرانی!

۵ دی ۱۳۸۹

سونامی

عجب کلمه ایست این سونامی! یادم می آید بچه که بودیم فقط از طوفان حرف بود! از آرامش بعدش و از خرابی قبلش! سونامی که آمد دیگر این طوفان بد بخت یادم رفت. مثل پیر مرد ها شد! از یاد ها رفت! اما این سونامی امروز نقل مجالسمان شده! هر اتفاق بزرگی به او تشبیه می شود! به خودم میگویم ببین میثم دست بالای دست بسیار است!!!!!

۲۲ آذر ۱۳۸۹

بی عنوان

خدایا شکرت!

۲۳ آبان ۱۳۸۹

فعاليت

1- هيچ برنامه عمده‌اي كه بتواند تغيير ايجاد كند وجود ندارد به همين دليل پدر من توصيه كرد:


فعال باش

«رابرت گالوين

(مديرعامل موتورلا)»

۲۲ آبان ۱۳۸۹

سر درد

هنگامی که از 11 صبح خیلی آرام سردرد داری و تا الان که نزدیک نیمه شب است ادامه دارد و با خواب هم هیچ تغییری نمی کند به خودت فحش می دهی که چرا از اول یک مسکن نخوردی! و حالا که نخوردی الان دیگر خوردن ندارد!!!
این جاست که می گویند ماهی را... ولی کو گوش شنوا!!! وقتی قرار است کاری را نکنی نمیکنی! حتی اگر ...

۱۴ آبان ۱۳۸۹

ﺷﺠﺎﻋﺖ


ﺍﮔﺮ ﺷﺠﺎﻉ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﺑﺰﻥ ﺯﯾﺮﺍ ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﯾﮑﺴﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ.

۱۳ آبان ۱۳۸۹

خواهش

خدایا شکرت!
من آدم خوش شانسی هستم! اینو با تک تک سلول هام حس میکنم! اینو میگم و تو رو شکر میکنم و هزار دفه میگم اگه به خودم بود لیاقت هیچ کدوم از این نعمت هاتو نداشتم!
خدا یا دمت گرم؛ شرمندتم!دوست ندارم الکی بگم خسته ام! دوست ندارم ادای آدم های بد بختو در بیارم! دوست ندارم به این فکر کنم که...!  تا حالا هر کاری خواستم با کمک تو از پسش بر اومدم. حتی اگه گنده تر از دهنم بوده! الانم تقریبا همین کارو کردم :((( !!!
 پس خدا کمکم کن و هر که این متنو می خونه از خدا بخواد که کمکم کنه!
دست گل همتون درد نکنه!

۹ آبان ۱۳۸۹

23

دقیقا 23 روز ننوشتم! یعنی 23 روز پیش نوشتم! اما باورم نمی شود انگار 23 ساعت فقط گذشته است! 23 ساعت.

راه و رسم زندگی!

برا نون خوردن باید دندون داشته باشی!!!!
این جمله رو چند روز پیش از راننده شرکت شنیدم! گاهی این جور آدم ها حرفایی میزنن که اگه صد بار هم مرور کنی به سختی می فهمی.
اما ما هم چون داشتیم دندون در میووردیم یه کم تب کردیم و یه مدتی ننوشتیم!
عجب روزگاریه ؛ آدم خودشم یادش میره!!!!

۱۶ مهر ۱۳۸۹

شدن یا نشدن

چند وقتی است یک مطلبی در ذهن دارم امروز راه گفتنش را یافتم!!!
فکر کن حوس یک فنجان قهوه تلخ  میکنی در هوای سرد پاییز که با شیر و کیک میل کنی! قهوه را آماده میکنی در یک فنجان تمیز چینی و کیک را در یک پیش دستی میگزاری و ناگهان هوس میکنی با این یک فنجان آهنگ هم بشنوی که دیگر عیشت به کمال برسد. روی راحتی لم میدهی و قهوه را روی میز میگزاری و میری که اهنگ را ...ناگاه پایت به سیم لبتابت گیر میکند و قهوه میریزد و افتضاحی به بار می آید. چه حالی میشوی در آن لحظه!!!!
گاهی اوقات یه کاری که باید بشه میشه و کاری هم که نباید هرگز نمیشه!
این صدامین پست وبلاگم بود!

۱۴ مهر ۱۳۸۹

ديدن

بگذار دیدن تو را با دردها آشنا کند، اما هرگز کوری را بخاطر آرامش تحمل نکن 
دكتر شريعتي

۱۳ مهر ۱۳۸۹

اينم حرفيه:

جز دوست، درِِکلبـه ی ما برهمه بسته ست
ایــن خلوت تنهـــائی دلهــای شکســته سـت

از اين سايت برداشتم: اشعار سید محمد رضا هاشمی زاده





۹ مهر ۱۳۸۹

دلم می خواهد...

می خواهم بنویسم نه با کیبرد نه با خودکار ونه با ... تنها با مداد با مدادی که نوکش را آنقدر بتراشی که با تماس با کاغذ لب پر شود و تا آخر صفحه که می رسی پهن پهن شده باشد با مداد استدلر!
می خواهم یک بارهم شده به این فکر نکنم که چه کسی متنم را می خواند وچند بار کلمه ای را در جمله ام تکرار کرده ام!
می خواهم آزاد آزاد باشم. دلم می خواهد پیراهن گشاد بپوشم و آن را روی شلوار خمره ای ام بیاندازم و عطر یاس بزنم از همان هایی که در مشهد و قم و شاه عبدالعظیم فراوان است.
دلم می خواهد دلم می خواهد دلم می خواهد ...
دلم می خواهد نماز بخوانم بلند بلند جایی که هیچ کسی نباشد. دلم می خواهد فقط یک روز خدا را بپرستم نه خلق خدا را!

۶ مهر ۱۳۸۹

راندمان

اگه فقط نیم ساعت خواب برای بعد از ظهر در نظر بگیرن راندمان کاری و آموزشی مملکت کلی افزایش پیدا میکنه!!!

۳ مهر ۱۳۸۹

پاييز

بوي گردو؛ بوي سيب ترش! بوي ترشي و سركه! حس خواب از عصر تا شب! بوي بارون ميده پاييز. احساس سرماي گرم يا گرماي سرد! احساس سرما خوردگي!!!!
چه فصليه پاييز!

۲ مهر ۱۳۸۹

حذف و اضافه

ای کاش زندگی هم حذف و اضافه داشت!

اول مهر

همیشه یکی از بد ترین شبهای زندگی ام بوده!
ساعت 8 شب موهایت را با ماشین ریش تراش کوتاه میکنند!
مادر همش در اضطراب فرداست!
تو نمی خواهی دوباره محدود شوی!
حمام زوری قبل از خواب و از همه بد تر صبح لعنتی که می خواهی از زندگی انصراف بدهی و بخوابی اما نمیشود!
حالا بماند که در همان ثانیه ها جلد کردن کتاب هم هست که معمولا خواهر انجام می دهد!
همه دست به دست هم میدهند تا تو به مدرسه بروی. عذابت می دهد این و از این بد تر منتی است که آخرش می گذارند!!!!

۲۳ شهریور ۱۳۸۹

حکایت

هراس های بیهوده! تا بوده همین بوده!
و عمر می رسد به 30 ؛50 ؛70 و حاصل چند فرزند! و چندین نواده و این است ضمانت زندگی!
چوپان ها سرمست؛ مغرور؛
سر شیر هست
پنیر هست
و ماست های ترشیده
و گهگاهی گرگ های دریده
و در هر جشنی و در هر عزایی سری بریده
من رفتم
می روم جایز نیست، من رفتم.
من رفتم و حدیث گفتم.
چوپان به از گوسفند.
آزادی به از بند.
چه با لبخند چه بی لبخند!!!!!


اومدم درس بخونم مثلا با آهنگ! ولی عجب آهنگایی پر محتوایی!

آزادی

آزادی به از بند، چه با لبخند چه بی لبخند!

۱۷ شهریور ۱۳۸۹

چرا

سلام.
چرا گاهي اوقات يادم ميره هستي؟
چرا گاهي اوقات دلم برات تنگ ميشه؟
چرا گاهي اوقات ميخوام داد بزنم از دست خودم؟
چرا گاهي اوقات سرمو بكوبم به ديوار!
خدا تموم شد ماهت! بازم همونيم كه بودم. چقدر بد بختم!

۱۶ شهریور ۱۳۸۹

خوش نوشت!

پدرم با داس گندم می زد.تو با داس دستان پدرم را.
خون می چکد از چشم پرستوها و گنجشک ها همه بی آب و دانه اند.
من از تو به خدا شکایت می کنم.من از تو به خودم.
و سرود آزادی مگر نمی دانی که لالایی کودکان است.
و سرود آزادی چه آهنگ دلپذیری خواهد داشت بر سر تابوتت.
کاملش رو در این صفحه بخونید: چریک


۱۵ شهریور ۱۳۸۹

ظرفيت

الان 8 روزه رفتم كلي پول دادم يه گوشي خريدم .... خاطرات اين يه هفته رو كه مرور ميكنم قد يه عمره!
خوشحالي از خريد گوشي!
ناراحتي از اينكه فارسي نيست!
تلاش جهت فارسي كردن!
خراب كردن گوشي در حدي كه بايد بندازيش دور!
اه اشتباه كردي هيچ مشكلي نداشت گوشي!
دوباره خوشحالي!
دوباره هنوز فارسي نيست!
كلي پول دادم فارسي شد!
كلي برنامه ريختم خوشحال!
2 ساعت بعد خواهرزاده جان رمز ورود رو اشتباه ميزنه هزار بار!
الان دوباره من ناراحتم و گوشي خراب! فقط 70 چوق ناقابل خرج داره!
ولي به خودم ميگم چقدر بچه ايم! با يه آبنبات چوبي به اسم گوشي چه جرياني درست كردم برا خودم! گور باباش! به درك.
خدايا يه كم ظرفيتمونو زياد كن!

۹ شهریور ۱۳۸۹

بي عنوان

درست ترين حرف ها آن است كه هيچ مصلحتي در آن نباشد!

۶ شهریور ۱۳۸۹

پشت ميز!!

چقدر سخته از صبح تا شب پشت ميز بشيني و كولر گازي هم صاف بزنه تو كمرت و تو تنها فعاليتت رقص انگشتات رو شماره گير تلفن باشه يا صفحه كيبرد!

۲ شهریور ۱۳۸۹

دانشگاه!

دوست دارم از صبح تا شب هی تو کوچه های دانشگاه راه برم آروم و نگاه کنم تمام خاطرات 5 سال طلایی عمرمو!

۳۰ مرداد ۱۳۸۹

یه خواهش

تا حالا صدای خودتونو شنیدید؟
صدای آدم با اون چیزی که موقع حرف زدن خودش میشنوه فرق میکنه!
این بار یه خواهش دارم از هر کی میاد تو این وبلاگ! با نام یا بی نام انتقاد کنید ازم! میخوام خودمو از دیده بقیه ببینم. می خوام بدونم چه شکلیم! چیکارم! و چقدر از خودم دورم؟ می خوام بدونم چقدر در توهم به سر میبرم ؟
دنیا دنیا ممنونم ازتون!

۲۸ مرداد ۱۳۸۹

زنگی ما شده افراط و تفریط!


کله پاچه و ونوستات!
آش و دایمتیکون!
خستگی و نوافن!
پ.ن:
ونوستات دارویی است که از جذب چربی جلوگبری می نماید.
دایمتیکون ضد نفخ است.
نوافن کافئن دارد.

۲۴ مرداد ۱۳۸۹

زندگی!

عزیز من، 

زندگی بازی شطرنجه نه منچ!

۲۳ مرداد ۱۳۸۹

رمضان

إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ ۖ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى

بندگی

یه روزی میفهمیدم یعنی چی!
اما امروز....

بزرگ شدی؟
هر کاری از دستت بر میاد؟
منی شدی برا خودت؟؟؟
تو 24 ساعت 50 بار میگی من!!!!
فقط سقوط ....

اگه تو نباشی هیچ اتفاقی نخواهد افتاد! هیچ اتفاقی!
این هم رمضان! کمکم کن!

۱۹ مرداد ۱۳۸۹

معتاد

دیونه منم!
دیونه تویی!
دیونه بچه ایه که بادبادکش به درخت گیر میکنه و برای گرفتن بادبادکش آرزوی مرگ درخت رو میکنه!
....
دیگه بقیش درست یادم نمونده!
آخرشم گفت: اگه کسی بهت گفت دیونه، بگو دیونه منم، دیونه تویی، همه آدما یه جورایی دیونن!
این جمله ها رو یه معتاد بهم گفت چون بهش 5 تا کلونازپام 1 ندادم!

۱۸ مرداد ۱۳۸۹

مرداد

یه شعر قشنگ یه دوست گذاشته تو وبلاگش!
http://dr-heiran.blogfa.com/post-35.aspx

فروش

فروش قلب همه چیز است!
چند وقته دارم به اقتصاد و مدیریت فکر میکنم! و از غذا کثیف ترین بخشش که جذاب ترینش هم هست!
فروش،
من بعد جمله هایی رو در این مورد میزارم جالبه.
مثلا:
وقتی همه شرایط رو به راه است مردم خواهان تجارت با دوستانشان هستند و وقتی شرایط رو به راه نیست ، باز هم مردم می خواهند با دوستانشان معامله کنند!!!!!
و این یعنی به خاطر معامله دوست شدن!.....

۱۵ مرداد ۱۳۸۹

تهرون

همیشه میگم از تهرون بدم میاد به خاطر شلوغی اش! اما دیروز عصر دیگه داشتم دیونه میشدم از دلتنگی تهرون.
همیشه میگفتم زندگی تو شهرستان ها جریان داره.اما دیروز عصر ...
تو یه هفته گذشته هم کرمان رفتم هم زنجان.
کرمان شهریه که همه پول دارن و بیکار!
زنجان شهریه همه پر کارند و بی پول!
اما وجه مشترک اینا کرایه تاکسی اه از مغرب تا مشرق شهر رو با این که فاصلش کم نیست میبرن ماکزیمم 1500 تومان!

۱۰ مرداد ۱۳۸۹

آستین ها

امروز تو شرکت، مدیر عامل بهم گفت:
 آستین هایت را بالا زده ای! یعنی برای کار کردن آمدی!
و این هم شد یک نکته!
یادم باشد که همیشه آستین هایم بالا باشد!

۶ مرداد ۱۳۸۹

جمله!

مومن باید شادی اش در چهره و غمش در دل باشد.

۵ مرداد ۱۳۸۹

خنده

من اگه نصف روز نخندم میمیرم!!!!!

۲ مرداد ۱۳۸۹

ماراتون

این روزا احساس میکنم تو یه ماراتون شرکت کردم!
برا هیچ چیز فرصت ندارم حتی فکر کردن!
دارم خسته میشم!

۲۸ تیر ۱۳۸۹

نمره!

امروز تصادفی یکی به یکی گفت:
به خودت چه نمره ای میدی!
عالی بود جمله. و من در گیر که چند میشم!
 

۲۷ تیر ۱۳۸۹

به قول فرهاد:

شنبه روز بدی بود،
وقتی دو شبانه روز درست نخوابی و درس موقعی که هزار تا کار ریخته رو سرت ماشینت جوش بیاره و تعمیر گاه بگه دویست هزار تومن خرج داره و تو در اوج آفتاب ماشینت رو تا تعمیرگاه آشنا بکسل میکنی و بعد میفهمی هیچی نبوده و ... و آخرش 11:30  شب میرسی خونه و اینطوری شنبه تموم می شه!
تا من باشم دیگه شنبه فرهاد گوش نکنم!

۲۵ تیر ۱۳۸۹

هیئت منصفه

هیئت منصفه خندان هیچ وقت اعدام نمی کنه!!!!

۲۱ تیر ۱۳۸۹

دارم ....

دارم ورم می کنم از بس حرف دارم برا زدن!
دارم می ترکم از بس حرف شنیدم از همه!
دارم دق می کنم از اینکه نه خودم عمل می کنم نه بقیه!

۱۶ تیر ۱۳۸۹

تبریک

بنده پیشاپیش قهرمانی هلند در درجه اول به جادوگران آفریقا سپس به خودم . در نهایت به همه ی هلند دوستان عزیز تبریک می گویم!!!!
حالا شما بگو نه! امسال خدا می خواد هلند قهرمان شه آلمان کیه!

۱۳ تیر ۱۳۸۹

ادب

هیچ وقت به آدم هایی که خیلی مودب هستند اعتماد نکردم!

پدر؛ پسر؛ شناسنامه

پدر:
مهندس معدن. بازنشسته. زیر آوار مانده 23 روز در زلزله رودبار 40 متر زیر زمین در معدن. پیر. خوشرو. قهرمان ملی.
پسر:
دکتر روانشناس. سرباز. عاشق. قصد ازدواج دارد. 50 میلون پول از پدر می خواهد.
پدر:
ندارم!
پسر:
با پوتین به سینه پدر میکوبد. چند لگد حواله شکم او میکند و برای چند روز پدر در بیمارستان طرفه بستری است!
شنانامه:
پدر امروز نام پسر را از شناسنامه خود حذف کرده است. پدر می خندد ومیگوید روان شناس ها همه دیوانه اند!
و من گیج گیج هستم مثل اخر فیلم در باره الی؛ مثل آخر فیلم هایی که همه چیز زیر سوال میرود. نکند او مریض یک روانشناس است!

در ادامه نظر خواهی

من الان بلدم از کجا میشه دارو سقط گیر اورد. ولی خداییش مطمئنم به اون طرف دارو نمیدم و نمی دادم!
اصلا کیه که خودش انتخاب کرده باشه بیاد به این دنیا که این بچه دومیش باشه!
در ثانی چطور ما هر غلطی می کنیم باید پاش وایسیم ولی اینا نه!
در اصل میخوام بگم باز هم به این نتیجه رسیدم که اخلاق زیر مجموعه ی قانونه.

۱۱ تیر ۱۳۸۹

خداحافظی نکردی با نجمه؛ سورچی.

سورچی نمی دونه که نجمه همون فتانه است!
سورچی نمی دونه که حرمت بی حرمتش کرده!
سورچی نمی دونه که الان و قت شکره یا شکوه!
اما من عاشق سورچی ام چون هیچ چی نمی دونه، چون پاکه ، چون زلاله!
اما چرا:
خداحافظی نکردی با نجمه؛ سورچی.

زندگی :

مثل یه هندونه در بسته اس
مثل یه طالبی خوشبو که نمی دونی شیرین هست یا نه
مثل یه جعبه شکلاته که نمی دونی چه شکلیش گیرت میاد!( فیلم فارست گامپ)
پ.ن: شاید این اتفاق تو زندگی اون دو نفر از قسم سوم باشه که هر شکلی باشه بازم شکلاته و خوشمزه!!!

۱۰ تیر ۱۳۸۹

نظر شما چیه؟

یه جون 18 ساله یا شاید هم کمتر اومد امشب داروخونه!
دارو برا سقط می خواست! گفت 3 هفته گذشته و الان تست باداری مثبته. گفت جمعه با باباش میره شهرستان. گفت چی کار کنم؟؟؟
کدوم دکتر کمکش می کرد جز مراکز غیر قانونی!
کدوم داروخونه داره داروشو جز دارو خونه های غیر قانونی!
بعد جوونک پرسید  خانوم حامله دیگه پریود نمیشه؟ گفتم نه! هم اون داشت دیوونه میشد هم من!
گفت اگه بفهمن چی! تودلم گفتم گور بابای تو؛ دنت نرم ولی اون بچه چی توکه خودتم نمی تونی جمع کنی!
از در که داشت میرفت سری تکون داد و گفت دیگه باید به فکر سیسمونی باشم!
تو دلم کلی بهش فحش دادم که اخه بی غیرت اون دختر چی!

۹ تیر ۱۳۸۹

دنیا

چقدر این دنیا کوچیکه!!!!


۸ تیر ۱۳۸۹

شرف

برا چند میلیارد حاضری شرفت رو بفروشی؟

ای کاش هر روز صبح این سوال رو از خودم بپرسم.

حریم

چیزی که آنرا حمایت کنند و جنگ کنند برای آن!
یه فیلم دیدم آلان به این نام. تنها فیلمی که اندکی مارا ترساند!
آقا حمید فرخ نژاد بازم عالی بود.

۶ تیر ۱۳۸۹

زشت ترین ضرب المثل!

انجمنی ها؛ بازاری ها؛ مردم کوچه و خیابون میگن:
هر کی شد در ما میشیم دالون، هر کی شد خر ما میشیم پالون!
اما هم کلاسی تو چرا؟؟؟؟
پ ن: راجع به واژه انجمنی توضیح نخواین!!!!

قرص

آقا برا سرگیجه قرص دارین؟
برا ماشین بدم؟
نه برا آدم می خوام!
این هم از شب عید ما!!!

۵ تیر ۱۳۸۹

تکنولوژی

مثله آتیش رو یخ!
مثله جیغ زدن سر کلاس درس!
مثله تکنولوژی در دماوند!!!!
خیلی خوشمان آمد! خداوند به MTN عمر دهاد.

۳ تیر ۱۳۸۹

فیل

یه فیل همیشه فیله!
اما تو ایران بسته به اینکه باز جوش کی باشه میتونه موش، خرگوش و یا حتی هواپیما باشه!!!

۱ تیر ۱۳۸۹

امروز گلدان حسن یوسفمان!

 امروز صبح برگ های گلدان حسن یوسفمان پمرده بود.
سخت در هراس شدیم!
دو لیوان آب و کلی آرزو تقدیمشان کردیم.
امروز عصر  برگ های گلدان حسن یوسفمان شاداب بود.
خدایا شکرت!

آرام

دوست من آرام!
این را به تمام دوستانم میگویم. مخصوصا آنها که هیچ نامه ای دستشان نیامده است.آرام!
نمی دانم تجربه کرده اید یا نه! در شلوغ ترین جای دنیا احساس تنهایی عمیق و در تنهایی احساس با او بودن!
در خیابان که راه میروی همه یا دروغ میگویند یا چانه می زنند ویا.... بماند! این شهر خیلی وقت است خوبان خود را فراموش کرده.
اما خداوند بندگانش را فراموش نکرده است. ما ابزاری به کارایی دعا داریم! و من مطمئن هستم با این همه دعا که پشت سرشان است هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. و هر چه هست جز به سود آنها نخواهد بود.
هو الهادی!!!!

۳۱ خرداد ۱۳۸۹

در

در رو ببد بعدا بیا!
در رو بستم. اما ....
فقط یه آهنگ لایت یا یک لیوان چای در هوای داغ و یا چند خط....!
نه هیچ چیز آرومم نمی کنه!

۳۰ خرداد ۱۳۸۹

امروز شریعتی در اینترنت

شهرت طلبی برای فراموش کردن خود در دیگران است یا یافتن کاذب خویش در دیگران

ترجیح میدهم باکفشهایم در خیابان راه بروم وبه خدا فکرکنم تا اینکه در مسجد بنشینم وبه کفشهایم

دیوانه ی دومی شدم خورم!
بیانیه خانواده شریعتی در اعتراض به عدم صدور مجوز برای برگزاری مراسم در “حسینیه ارشاد” بمناسبت بزرگداشت سی و سومین سالگشت دکتر علی شریعتی:

آب سرد

امروز عصر فقط یک لیوان آب سرد می خواستم، نه برای خوردن، بلکه برای اینکه با تمام یخ هایش آن را روی سرم بریزم!

۲۹ خرداد ۱۳۸۹

امروز، شریعتی، روی دیوار!

نامم را پدرم انتخاب کرد ،نام خانوادگی ام را یکی از اجدادم ، دیگر بس است !

راهم را خودم انتخاب خواهم کرد .

خوشبختی ما در سه جمله است
تجربه از دیروز، استفاده از امروز، امید به فردا
ولی ما با سه جمله دیگر زندگی مان را تباه می کنیم
حسرت دیروز، اتلاف امروز، ترس از فردا
(دکترعلی شریعتی)
 

روی میز رئیسم:

هر چیزی را بهتر از آن زمان که یافتی، کنار بگذار!

روی تخته ی سفید:

بگذار همه چیز ساده باشد!

۲۸ خرداد ۱۳۸۹

33 سال گذشت!

سوسن شریعتی: شریعتی یک ارگانیسم زنده است!

۲۷ خرداد ۱۳۸۹

خبر خنده دار

احمدی نژاد:
خواست ما نجات مردم آمریکا از دست حکومتشان است!
یکی از نمایندگان اصولگرای مجلس:
3 روز روزه برای مقابله با قطعنامه!

حرف

بعضی وقتا یه حرفو نمی زنی برا این که بعدا بگی! برای اینکه بعدا باز هم حرف بزنی! اما خیلی بده اگه هیچ وقت نتونی این حرفو بگی!

۲۶ خرداد ۱۳۸۹

چماق به دست

آن چنان می نگری که انگار مصداق آیه ی ان العرض یرثها عبادی الصالحون شده ای!
و آن چنان به تو می نگرد که انگار مصداق آیه ی اولائک اصحاب النار هم فیها خالدون شده ای!
ای چماق به دست! دین من چماق در دستان توست. حیف از دین ما که به دستان شما افتاده و مظلوم آن خدایی که به نام او ظلم می شود!
ای چماق به دست! اگر می توانی اندکی بیاندیش.

۲۵ خرداد ۱۳۸۹

برادر

شکمت را به جلو نده، دستت را به کمر نزن و با تکبر بر روی خیابان های شهرم راه نرو من هم صاحب این شهرم!
به چه می نازی؟
به ریشت؟ بز از تو بلند ریش تر است!
به شکمت؟ گاو از تو چاق تر است!
به قدرتت؟ خر از تو قوی تر است!
اما نه تو از خر، خر تری!

امیر رفت دربند:

در بند یه جاییه که نه از رمان خبری هست نه از تلوزیون و نه از دوست!
کلا تویی و خودت!
چه جاییه این در بند! بیخود نیست اینقدر شلوغه! شنیدم میخوان تا چند سال آینده اول فرهیختگان و دانشجویان رو بفرستند دربند یه آب خنکی بخورند و بعد بر طبق خوشه بندی ها نوبت به مردم عادی میرسه. در نهایت چون دولت کریمه هیچ گاه به فکر منافع شخصی نیست هیچ کدام از دولتی ها و وابستگانشان دربند نخواهند رفت!!!!

۲۴ خرداد ۱۳۸۹

عادت

به بعضی چیزا میشه عادت کرد مثل دفاع  گرگ از قلمروش مثل حضور گارد ویژه تو خیابون!
به بعضی چیزا نمیشه عادت کرد مثل بوی راسو مثل دروغ های یک رئیس جمهور!

استقراء منطقی

امروز وبلاگ علی مطهری فیلتر شد!
احمدی نژاد دوباره کلی دروغ گفت!
در نتیجه دروغ بگویید تا اجازه حرف زدن داشته باشید!
 

۲۲ خرداد ۱۳۸۹

دیکتاتور

امروز یه مطلب خوندم که نوشته بود:
دیکتاتور ها و قاطر ها مثل همند!
هر دو از لبه دره حرکت میکنند  و از افتادن جلویی ها عبرت نمی گیرند!

جمله

امروز 22 خرداد 89 فقط یه حرف به دلم نشست:

زبان گوشتی و گلوله آتشی!


۱۸ خرداد ۱۳۸۹

امام خمینی:

در پیش گروه هایی و اشخاصی گناهانی نابخشودنی دارم و احتمال قوی می دهم که پس از من برای انتقام جویی از من به بعض نزدیکان و دوستانم تهمت ها که من آن ها را ناروا می دانم بزنند و به آتشی که باید مرا بسوزانند آنان را بسوزانند و احیاناً به صورت دفاع از من انتقام مرا از آن ها بگیرند…

کاش

ای کاش فراموش کردن اختیاری بود.

۱۶ خرداد ۱۳۸۹

فراموشی

و هیچ لطفی بزرگ تر از فراموشی به انسان نشده است!

۱۵ خرداد ۱۳۸۹

میخ

این روز ها گاهی احساس میکنم دست و پایم را بسته اند و دارند به ساق پایم میخ می کوبند!
و من حتی اجازه ی داد زدن هم ندارم!

پ . ن   : دقیقا بعد از شنیدن خطبه های نماز جمعه به این درجه از وجود رسیدم.
پ . ن2 : یاد جمله معروف از نهج البلاغه افتادم! اون خیلی بهتر این حال رو بیان می کرد.

۱۴ خرداد ۱۳۸۹

کافه

کافه ای که ستاد شد یا ستادی که کافه شد. مسئله این نیست!
رای من چه شد. مسئله حتی دیگر این هم نیست!
مسئله ای نیست. مسئله این است!

صدا

گاهی صداها اونقدر بلندند که شنیده نمیشن.
مثل صدای مورچه!
مثل صدای ملت!

۱۳ خرداد ۱۳۸۹

986000113

بخشی از وصیت نامه یادگار امام خمینی:
امروز،همه باید متحد تر، محکم تر و قاطع تر ، پشت سر رهبری باشیم و نگذاریم که رهبرمان احساس تنهایی کند، همانطور که نگذاشتیم امام(ره) احساس تنهایی کند.
الان رسید گفتم همه بخونن! اینم مخابرات متعلق به بخش خصوصی!!!!

دانستن

هیچ بلایی بد تر از دانستن سر انسان نیامده است.

۱۲ خرداد ۱۳۸۹

خواستن، توانستن است. ولی....

گاهی وقتا هر چی زور میزنی نمیشه!!!!!

۱۰ خرداد ۱۳۸۹

وقتی

وقتی تویه ساعت به 20 نفر زنگ میزنی که 18 تاشون بر نمی دارن واون دوتا هم کارت روراه نمیندازن.
وقتی دیشب توخونه بد خلقی کردی با مامانت
وقتی امروز سرت درد می کنه
وقتی جوابای دستنامه از هیچ جا در نمیاد
وقتی....
تنها راهت اینه که دستاتوبزاری رومیز سرتو بزاری رودستات وچشماتوببندی و سعی کنی به چیزایی فکر کنی که دوستشون داری مثل وبلاگت!!!

۹ خرداد ۱۳۸۹

پارتی بازی

آشنا میاد داروخونه 10 نفر تو نوبتن ولی تو خونسرد کار آشنا رو راه میندازی.
آشنا تو خیابون حسابی تحویلت میگره و با 4 تا آقای دکتر گفتن تو رو از 10 نفر جولو میندازه!
آشنا میاد دارو خانه بدون نسخه دارو میگره!
تو میری اداره بدون نامه کارت را میوفته!
تو خسته میشی از این روابط کثیف! ولی آیا راهی هست؟؟؟؟

۸ خرداد ۱۳۸۹

شریعتی

من رقص دختران هندي را بيشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم. چون آنها از روي

 عشق و علاقه مي رقصند ولي پدر و مادرم از روي عادت نماز مي خوانند .

یه صفحه زدم به نام شریعتی

یادش به خیر

یادش به خیر حیاط خانه مامان جون زیر درخت نارنج و کنار گلدان های بزرگ یاس، روی فرش کهنه ی آبی و در رختخواب سرد ونرم!
صدای یاکریم بیدارم میکرد و گاهی صدای پیرمردی که عدسی آورده بود روی دوچرخه و در دبه ای مسی!
سماور برقی کنار پنجره حیاط روی نیم سفره ای پلاستیکی روی همان فرش آبی!
صبحانه ای خیلی خیلی سیر!
یادش به خیر صندوق خانه ی خنک کوچک!
یادش به خیر همیشه میخواستم بالای رختخواب ها بروم و از بالا چون بزرگ تر ها به دنیا بنگرم و چون بچه ها در خنکی تشک ها دست و پا بزنم و در نهایت از میله کناری کمد همچون پلیس ها پایین بیایم!
یادش به خیر آن روز ها به هیچ چیز فکر نمی کردم!!!!!

۷ خرداد ۱۳۸۹

حلقه اشک

سلام آقای دکتر این آمپولا رو به من میدین؟
نسخه دارین؟
بله، پولم جور نبود نتونستم همشو بگیرم. میشه شما بقیشو بدین؟
باشه یکم گرون میشه ها!
می دونم چی کار کنم! یعنی چقدر میشه!
میشه، 8 صد هزار تومان!
یعنی دونه ای چند؟
این یکی 24000 تومن و
ای وای این تزریقاتی بی حواس یکی از اینار رو انداخت با جعبش تو آشغالا من چی بهش بگم الان!
اه، خوب آقای دکتر من الان پنصد هزار تومان دارم. یه طوری بدین که از یکی 4 تا یکی 3 تا میزنم در روز با هم تموم شه.
خوب.
بعد از چند دقیقه
آقای دکتر شما برعکس دادین من از اون یکی 4 تا میزنم!
نه خانم؛ دکترتون همین طور نوشته که من دادم.
اینجا بود که اشک تو چشای زن تهی دست حلقه زد. و من قلبم دیگه نمی زد!!!!!
زن با کلی این در اون در زدن پول جور کرده بود که بچه دار بشه و حالا متوجه شد که ترتیب مصرف داروش اشتباه بوده.
با سکوت تمام دارو رو تحویل گفت و رفت و من داشتم داغون می شدم!

۶ خرداد ۱۳۸۹

نا اهل

خیال می کردم دستان نا اهل تو باید مثل هر عاشق رها باشد.
چقدر پر مفهومه این جمله اگه هر کس به خودش بگه!

دیروز بعد از ظهر

یک استخر هست تو تهران به نام صدف! اینجا همه یا خیلی پولدارن یا از آقا زادگان. 7 طبقه استخر و سایر امکانات ورزشی و در آخرین طبقه VIP ، که دیوار سونای خشکش شیشه ای بوده و کل تهران زیر پای شماست تا مطمئن باشی که آدم مهمی هستی!!
برای 2 نفر 10 نفر خدمتکار هست و از انواع مشربه و مطعمه موجود. خلاصه حالت بهم میخوره از این اشرافیت فانتزی. رئیس واحد قزوین دانشگاه آزاد در استخر راه میره که شاید شام سنگین دیشبش راحت دفع بشه و امشب هم بتونه خوب شام بخوره. رئیس یکی از کارخانه جات داروسازی هم هست. بقیه رو هم من نمیشناسم. من هم هستم. من هم احساس می کنم ، عجب!!! هرچند نه آقازاده ام و نه آنقدر پولدارم  که 500000 تومان پول استخر بدهم برای 10 جلسه. اما هستم. و هیچ وقت به این فکر نکردم که شاید نباید باشم! آیا نباید باشم؟
تازه دم غروب هوس سینما میزند به سرمان اصلا مهم نیست چه فیلمی فقط در پردیس سینمایی پارک ملت و فقط فیلم ساعت 10!
دموکراسی در روز روشن! فیلمی که به قول خودم یکی به نعل میزند یکی به میخ و به قول مهدی بیشتر به میخ! البته قطعا یا من نمی دانم تعریف دموکراسی چیست یا کارگردان و یا اصلا اسم فیلم نکته انحرافی بوده در روند نتیجه گیری از فیلم. برای اینکه اگر 2 در صد امکان نتیجه گیری بود به کمتر از 1 درصد کاهش یابد! به هر حال برای فرخ نژاد دلم تنگ شده بود دیدمش خوب بود و راستش یه چند تا بگگگگگم!  بگگگگگم! کرد سالن دست زدن. احساس کردیم تو ایران آزادی هست!

۵ خرداد ۱۳۸۹

کلاس دینی

از گریه ی ابر آسمان ترساندند 

از خنده ی ناظم جهان ترساندند

تاثیر کلاس دینی ما این بود

ما را ز خدای مهربان ترساندند
این شعر از این وبلاگه:
http://eifa.blogfa.com/
                                 کلا خیلی با حاله 

۴ خرداد ۱۳۸۹

یادمان باشد

یادمان باشد که عشق را برای همگان می خواستیم نه برای خود.
یادمان باشد که خطی ننویسیم که آزار دهد کسی را.
یادمان باشد...
اکه دوست داشتین تو نظرات تون کامل کنید این متنو.

ادبیات

یه صفحه زدم به اسم ادبیات! اولین مطلبش هم ....

کابوس

امروز از خواب که بلند شدم پیش خود گفتم ای کاش این یک سال یک کابوس بوده باشد و من امروز باید برای ستاد تلوزیون ببرم و از میدان انقلاب ساندویچ بندری با کاغذ کاهی به دورش تهیه کنم.ای خدا کاش زندگی هم کلید ری ست داشت!!!

۳ خرداد ۱۳۸۹

خدایا شکرت

سلامتم، جوانم، شادم، تو را دارم و مجبور نیستم هر روز مردمی را ببینم که مریضند پیرند غمگینند و فریاد می زنند که خدا کجایییی!
بعد از ظهر داروخانه بیمارستان امام خمینی کنار پنجره طبقه دوم و در مقابل در اورژانس و در حال مشاهده چند گروه از مردم که فریاد می زنند و انگار عزیزی از دست داده اند.

ATM

امروز فهمیدم یکی از خوش شانس ترین آدمهای دنیام!!! خودتون قضاوت کنید.
من رفتم از ATM پول بگیرم 20000 تومان پول داشت که همشوداد به من و این مقدار کمتر از بدهی بود که به دوستم داشتم و به همین دلیل قرار شد بدا تصفیه کنیم.
حالا جالب این جاست که کارت نفر قبلی رو خورد و به نفر بعدم هم پولی نداشت که بده!!!
به این میگن یه خوش شانسی تمام عیار.

راه حل مبارزه با بد حجابی

آقای جنتی تو نماز جمعه فرمودند:
آقا مگه دانشجو نمره نمی خواد؟ پس چرا نمی تونید حجاب رو تو دانشگاه اجرا کنید؟
حلا من میگم مگه آدم نون نمی خواد پس چرا بی حجاب داریم؟؟؟؟
فقط قبل از هر چیز بگم من امام جمعه تهران نمی شم اصرار نکنید!!! همین تو وبلاگ نظر میدم بخونید.

بدون شرح

الان تو اخبار گفت به رساته های برتر در سرکوب جریان فتنه جایزه اهدا کردند. حداد عادل به نمایندگی از مجلس به شریعتمداری و برنامه رو به فردا و ... جایزه دادن و ازشون تقدیر کردن. اینم کادوی سالگرد 2 خرداد.

۲ خرداد ۱۳۸۹

پارسال

پارسال همین موقع ها بود که رسیم خونه خسته و با صدایی گرفته با کلی انرژی!!!
از استادیوم برگشته بودم یادش به خیر چقدر سعی کردم گریه نکنم در سالن ولی نشد هر چند طوری جلوه می دادم که آب از چشمانم می آید. منو اشک!
اما امسال ....
بگذریم. فقط دیگه گریه شوق معنی نداره!

دیوار

همیشه می گفتم من تو زندگی دیوارم را خیلی عقب میکشم ولی خیلی بلند میکشم!
امروز به این اندیشیدم که شاید این دیوار بلند عقب نشینی کرده باشد!

اعتراف

اعتراف میکنم خیلی خود خواهم!
اعتراف میکنم معتقدم هر کاری رو خودم بهتر از هر کسی انجام میدم.
اعتراف میکنم خیلی خود پسندم.
اعتراف میکنم این صفات خیلی بده!!!!!

۱ خرداد ۱۳۸۹

روزنامه

پارسال این روزا چند تا روزنامه در روز میخوندم ولی حالا دلم تنگ شده برا این که تو اتوبوس بشینم و یه ساعته کل روزنامه رو بخونم! حیف که دیگه هیچ کس حرفی نمی زنه! خبر جنجالی مون شده سن ببر خریداری شده از روسیه! و حالا خودمونیم ببر سیبری اهلی تو قفسو جای ببر مازندران فروختن بهمون تازه گفتن ببر ماده آبستن هم هست! حلا تو چش ملت نیگا میکنن میگن روسا سرمون کلاه گذوشتن!بازم اصن مهم نیست ما با روسیه پسر خاله ایم. ما و اونا نداره که!

نداریم

دیشب یه نفر اومد داروخونه گفت مهندس فلان دارو رو دارین؟ تو دلم گفتم مهندس سره ساختمونه! بعد به یکی دیگه دستوره مصرفه lopramid رو گفتم پرید وسط حرفم گفت از دکترم می پرسم در صورتی که تو نسخه اشتباه نوشته بود دستورو! حلا شما انصاف بدین به این مردم میشه گفت c-lax نمی دم! خدایا ببخشید که هر شب 100 تا دروغ میگم نداریم نداریم نداریم!!!!!

بزرگ داشت مردی به نام عباس

از مهر پارسال قرار شد برای استاد عباس شفیعی یه برنامه حسابی بگیریم. چهلرشنبه گرفتیم چه برنامه ای هم شد! دستمون درد نکنه یه 50 میلیونی هم اجر مادی برا دکتر داشت. اما من کلی لینک پیدا کردم. همین ما را بس!

شریعتی

به قول شریعتی کاش وقتی مردیم از خاکمون یه سوت بسازن که یه بچه با دم گرمش بیدار کنه بزگتراشو از خواب غفلت!
عجب مردی بود این دمه سحری روحش شاد.

در ساعت 6 صبح!

هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که همی چرا کند نوحه گری
یعنی که نمودند در ایینه صبح
از عمر شبی گذشت و تو بی خبری

۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۹

پس از 5 سال دانشجویی!!!

پنجساله دانشجوی دانشگاه تهرانم! حالا میخوام یه جایی داشته باشم که اگه دیگه تو دانشکده جایی نبود برا اندیشه اینجا کومه ای باشه براش!