۲۱ مرداد ۱۳۹۰

سرگیجه

حلا که دارم پابان نامه می نویسم نمی دونم چرا همه چیز داره دوره سرم می چرخه! انگار دیروزه که با امین قبادی اومدم انجمن احمدیان و دیدم! بعدش افتخارو و شریف و بناها! بحث های چند ساعته و...! هه لبخند میشینه به لبم وقتی یاد افطاری اول ورودی می افتم! یاد حرف های پسرا! نقشه هاشون برا زدن مخ دخترا و بلعکس! یاد فری کثافت لاس گاردن سنگر آقا رستمی عباس آقا یساره افرا آزمایشگاه وثوق و .. اهههه تظاهراتا رو بگو انتخابات بلندگو خریدیم نماز جماعت دم سر در! دماوند شمال اولین سفرمون خونه آرش زاگون ...
راستش یه چیزی داره خفم میکنه ! این اهنگ لایت هم که...

۱۶ مرداد ۱۳۹۰

دلتنگی

دلم برا وبلاگم تنگ شده! دلم برا خودم تنگ شده! دلم ....
آدم چی بگه وقتی صفحه شخصی تو فیلتر میکنن! اصلا بهتر اینطوری فقط برا خودم می نویسم!
اینجا راحتم نه facebook اه نه هیچ شبکه اجتماعی دیگه! اینجا سرزمین شخصی منه! بدون هیچ مهمان ناخونده!

۲۸ فروردین ۱۳۹۰

روزگار ما یعنی:

دروغ های سنجیده؛ حرف های تراشیده و حتی خنده های پوسیده! 

۱۵ فروردین ۱۳۹۰

افسوس

در عجبم از آدم هایی که شادی یک لبخند را به خاطر مصلحت از خود دریغ می کنند. و در عجبم از خودم که لحظات شیرینم را با فکر حرفهای آیندگان؛ تلخ نمودم!

۲۹ اسفند ۱۳۸۹

نوروز


دوستانم؛ دوستان دوستانم؛ و همه کسانی که مرا می شناسید اگر دانسته یا ندانسته حقی از شما ضایع کردم مرا ببخشید و اگر از نتوانستم خوبی هاتان را با خوبی پاسخ گویم حلالم کنید و این آغاز را به الطافتان گرامی نمایید. برای من سالهای 80 و اندی پر از خاطره بود پر از خاطرات زیبای نوجوانی و این شروع 90 و اندی ها را میخواهم بدون بدی ها گذسته باشم. خدایا از تو می خواهم گناهان بندگانت راببخشی و اجازه دهی سال 90 نقطه عطفی باشد بر زندگی تمام بندگانت! 
سال نو و دهه نو مبارک


۱۷ اسفند ۱۳۸۹

كوتاه، زيبا، پر معني!

اي آب نديده ها و آبي شده ها/ بي جبهه و جنگ، انقلابي شده ها/ مديون شب حمله جانبازانيد/ اي بر سر سفره، آفتابي شده ها

زبان حال ما!

چرا بايد بترسد يا زبانش را نگه دارد
 كسي كه جوهرش در لوله خودكار خوابيده
نمي فهمم مگر در اين ولايت قحطي جا هست؟

 چرا مادر جوانت رفته روي دار خوابيده
رحيم رسولي

۶ اسفند ۱۳۸۹

آدمک


آدمک آخر دنیاست...بخند...
آدمک مرگ همینجاست..بخند
آدمک خل نشوی گریه کنی!!؟
کل دنیا یه سراب است..بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد...شوخی کاغذی ماست....بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی...به خدا مثل تو تنهاست...بخند

۲۰ بهمن ۱۳۸۹

اعلامیه ترحیم

دیروز توی اوتوبان پشت چند ماشین عکس آدم هایی را دیدم که یک روبان سیاه کنارش بود! ای کاش میشد روزی برای انسانیت آزادی و مردانگی هم اعلامیه ترحیم زد!
مجلس ختم انسان!!!

۱۷ دی ۱۳۸۹

نکند روزی با نوک خنجر روی درخت بنویسیم زنده باد درخت!

توان<<<< فکر

اخر من چه کنم که هر چه فرار میکنم از کار این کار است که مرا ول نمی کند؟ امروز دارم کم می آورم . توانم محدود است و افکارم انقدر زیاد شده به هیچ کدام نمی رسم! افکاری که هرکدام زندگی یک فرد را بس است! و من تنها می توانم انها را بنویسم که یک روز به درد بخورد! ای کاش هر چه می اندیشیدم عملی میشد!

انجمن علمی داروسازان

ما ایرانی ها کلا دموکراسی را یک دروغ بزرگ می دانیم از بالا تا پایین. وقتی نوبت به حرف زدنمان میشود فقط ما درست میگوییم! و مخالف ما حق زندگی ندارد. این را به برکت انتخابات انجمن علمی داروسازان وجدان کردم! وقتی دیدم پیران داروسازی کشور ساعت ها نقشه میریزند که تنها صدای آنها شنیده شود و اگر کسی در انجمن علمی چیزی میگوید( حتی اگر درست نباشد) نمی توانیم بشنویم! وای بر ما که فرهنگمان از بنیاد خراب است!

۱۱ دی ۱۳۸۹

آسمون ابری شده, دیگه خار و خسی نیست!

اگه مثله خار بودیم برا بعضی ها الان شدیم مثه یه حب انگور بی دونه ! نرم و آب دار!