۲ شهریور ۱۳۸۹

دانشگاه!

دوست دارم از صبح تا شب هی تو کوچه های دانشگاه راه برم آروم و نگاه کنم تمام خاطرات 5 سال طلایی عمرمو!

۸ نظر:

  1. خداییا! آدم چه قدر خاطره تو همون یه تیکه! زمین . از هر جایی که رد می شی می گی: ا یادته فلان روز اون جا بودیم... ولی راستش من فقط خاطراتش رو دوست دارم ولی دوست ندارم دوباره برگردم به اون دوران و دوباره تجربشون کنم. من همیشه شبای دانشگاه رو به روزاش ترجیح می دادم. خیلی قشنگتر و اروم تر بودن هر چند بیشتر عمرمون تو روزاش گذشته.
    چقدر زود پیر شدیم!!!

    پاسخحذف
  2. نمیدونستم دانشگاه کوچه داره...! :)

    پاسخحذف
  3. آخ نگو که باز انگار چیزی تو گلوم گیر میکنه!
    منم عاشق شبای دانشگاه با اون سکوت پرمعناشو صدای آبش هستم. هرچند که بیشتر خاطراتم از جای جای دانشگاه مال صبح هاست.
    موافقم خیلی زود گذشت. دوست ندارم دیگه نیام دانشگاه :(

    پاسخحذف
  4. کوچه داره! همش کوچه اس مگه نمیبینی ماشین ازش رد نمیشه!
    نور زرد با نسیم خنک و سکوت! چه سکوتی داره شباش.

    پاسخحذف
  5. شب و روز نداره.کلا خوبه!با اینکه غر میزنم به طول کشیدنش به زیادی توش بودن اما یه جورایی یه کار میکنم بیشتر طول بکشه!نمی دونم اما اگه آدماش همین آدمی تکراری که گاهی خسته میشم از دیدنشون نباشن بازم دوس دارم طول بکشه!!!!!!!!!!!

    پاسخحذف
  6. دیشب بی بی سی یه مستند راجع به فرهاد گذاشته بود، آهنگ های مختلف اون که با هر کدوم یه خاطره ای دارم با این پست شما قاطی شد و منو بد جوری هوایی سالهای قبل کرد. . .

    منصوره منظور؟!!! اگه از آدمای تکراری منظورت ماها هستیم باید خدمتتون عرض کنم که شما حسب ظاهر حالا حالا ها باید مارو تحمل کنی

    پاسخحذف
  7. با اینکه خاطراتش خیلی هم شیرین نیست ولی همینکه دوستها رو کنار هم نگه میداشت ترکش سخته.بچه ها! من شاید تنها کسی ازین جمع باشم که دیگه به این شهرم نتونم برگردم و شماهارو از نزدیک ببینم.دلم براتون تنگ میشه!

    پاسخحذف
  8. از کجا معلوم فائزه ی عزیز که ما همه تو این شهر بمونیم؟! شاید رفتیم یه جای دیگه تا به قول توکا نیستانی ببینیم آسمون اونور دنیا هم همین رنگیه؟!

    پاسخحذف