۶ مرداد ۱۳۸۹

جمله!

مومن باید شادی اش در چهره و غمش در دل باشد.

۵ مرداد ۱۳۸۹

خنده

من اگه نصف روز نخندم میمیرم!!!!!

۲ مرداد ۱۳۸۹

ماراتون

این روزا احساس میکنم تو یه ماراتون شرکت کردم!
برا هیچ چیز فرصت ندارم حتی فکر کردن!
دارم خسته میشم!

۲۸ تیر ۱۳۸۹

نمره!

امروز تصادفی یکی به یکی گفت:
به خودت چه نمره ای میدی!
عالی بود جمله. و من در گیر که چند میشم!
 

۲۷ تیر ۱۳۸۹

به قول فرهاد:

شنبه روز بدی بود،
وقتی دو شبانه روز درست نخوابی و درس موقعی که هزار تا کار ریخته رو سرت ماشینت جوش بیاره و تعمیر گاه بگه دویست هزار تومن خرج داره و تو در اوج آفتاب ماشینت رو تا تعمیرگاه آشنا بکسل میکنی و بعد میفهمی هیچی نبوده و ... و آخرش 11:30  شب میرسی خونه و اینطوری شنبه تموم می شه!
تا من باشم دیگه شنبه فرهاد گوش نکنم!

۲۵ تیر ۱۳۸۹

هیئت منصفه

هیئت منصفه خندان هیچ وقت اعدام نمی کنه!!!!

۲۱ تیر ۱۳۸۹

دارم ....

دارم ورم می کنم از بس حرف دارم برا زدن!
دارم می ترکم از بس حرف شنیدم از همه!
دارم دق می کنم از اینکه نه خودم عمل می کنم نه بقیه!

۱۶ تیر ۱۳۸۹

تبریک

بنده پیشاپیش قهرمانی هلند در درجه اول به جادوگران آفریقا سپس به خودم . در نهایت به همه ی هلند دوستان عزیز تبریک می گویم!!!!
حالا شما بگو نه! امسال خدا می خواد هلند قهرمان شه آلمان کیه!

۱۳ تیر ۱۳۸۹

ادب

هیچ وقت به آدم هایی که خیلی مودب هستند اعتماد نکردم!

پدر؛ پسر؛ شناسنامه

پدر:
مهندس معدن. بازنشسته. زیر آوار مانده 23 روز در زلزله رودبار 40 متر زیر زمین در معدن. پیر. خوشرو. قهرمان ملی.
پسر:
دکتر روانشناس. سرباز. عاشق. قصد ازدواج دارد. 50 میلون پول از پدر می خواهد.
پدر:
ندارم!
پسر:
با پوتین به سینه پدر میکوبد. چند لگد حواله شکم او میکند و برای چند روز پدر در بیمارستان طرفه بستری است!
شنانامه:
پدر امروز نام پسر را از شناسنامه خود حذف کرده است. پدر می خندد ومیگوید روان شناس ها همه دیوانه اند!
و من گیج گیج هستم مثل اخر فیلم در باره الی؛ مثل آخر فیلم هایی که همه چیز زیر سوال میرود. نکند او مریض یک روانشناس است!

در ادامه نظر خواهی

من الان بلدم از کجا میشه دارو سقط گیر اورد. ولی خداییش مطمئنم به اون طرف دارو نمیدم و نمی دادم!
اصلا کیه که خودش انتخاب کرده باشه بیاد به این دنیا که این بچه دومیش باشه!
در ثانی چطور ما هر غلطی می کنیم باید پاش وایسیم ولی اینا نه!
در اصل میخوام بگم باز هم به این نتیجه رسیدم که اخلاق زیر مجموعه ی قانونه.

۱۱ تیر ۱۳۸۹

خداحافظی نکردی با نجمه؛ سورچی.

سورچی نمی دونه که نجمه همون فتانه است!
سورچی نمی دونه که حرمت بی حرمتش کرده!
سورچی نمی دونه که الان و قت شکره یا شکوه!
اما من عاشق سورچی ام چون هیچ چی نمی دونه، چون پاکه ، چون زلاله!
اما چرا:
خداحافظی نکردی با نجمه؛ سورچی.

زندگی :

مثل یه هندونه در بسته اس
مثل یه طالبی خوشبو که نمی دونی شیرین هست یا نه
مثل یه جعبه شکلاته که نمی دونی چه شکلیش گیرت میاد!( فیلم فارست گامپ)
پ.ن: شاید این اتفاق تو زندگی اون دو نفر از قسم سوم باشه که هر شکلی باشه بازم شکلاته و خوشمزه!!!

۱۰ تیر ۱۳۸۹

نظر شما چیه؟

یه جون 18 ساله یا شاید هم کمتر اومد امشب داروخونه!
دارو برا سقط می خواست! گفت 3 هفته گذشته و الان تست باداری مثبته. گفت جمعه با باباش میره شهرستان. گفت چی کار کنم؟؟؟
کدوم دکتر کمکش می کرد جز مراکز غیر قانونی!
کدوم داروخونه داره داروشو جز دارو خونه های غیر قانونی!
بعد جوونک پرسید  خانوم حامله دیگه پریود نمیشه؟ گفتم نه! هم اون داشت دیوونه میشد هم من!
گفت اگه بفهمن چی! تودلم گفتم گور بابای تو؛ دنت نرم ولی اون بچه چی توکه خودتم نمی تونی جمع کنی!
از در که داشت میرفت سری تکون داد و گفت دیگه باید به فکر سیسمونی باشم!
تو دلم کلی بهش فحش دادم که اخه بی غیرت اون دختر چی!