۲۱ مرداد ۱۳۹۰

سرگیجه

حلا که دارم پابان نامه می نویسم نمی دونم چرا همه چیز داره دوره سرم می چرخه! انگار دیروزه که با امین قبادی اومدم انجمن احمدیان و دیدم! بعدش افتخارو و شریف و بناها! بحث های چند ساعته و...! هه لبخند میشینه به لبم وقتی یاد افطاری اول ورودی می افتم! یاد حرف های پسرا! نقشه هاشون برا زدن مخ دخترا و بلعکس! یاد فری کثافت لاس گاردن سنگر آقا رستمی عباس آقا یساره افرا آزمایشگاه وثوق و .. اهههه تظاهراتا رو بگو انتخابات بلندگو خریدیم نماز جماعت دم سر در! دماوند شمال اولین سفرمون خونه آرش زاگون ...
راستش یه چیزی داره خفم میکنه ! این اهنگ لایت هم که...

۴ نظر:

  1. میگم اگه میخوای خیلی شخصی باشه قشنگ یه دفتر وردار توش بنویس! :) بهرحال پیش میاد که یکی وبلاگو بخونه!
    منم حوصله پایان نامه ندارم!
    حوصله اون بحثایی که اون موقه میکردیمو که اصلن!!!!!!!! عین روانیا 4 ساعت سر یه چیز بیخود بحث میگردیم!
    ادمایی که بعدا باهاشون بحث میکردمو بیشتر دوس دارم! قرار نیس که همه ی ادما بتونن همو راضی کنن!
    یسری ادم که نظرشون از قم تا کالیفرنیا فرق داره.... مهم اینه که این خاطرات یجایی سیو میشن و ادم ازشون یادمیگیره!!!!!
    به اون دفترم بیشتر فکر کن!بهتر از وبلاگ واسه غر زدن جواب میده!

    پاسخحذف
  2. دفتر که نه! ولی معمولا رو یه تیکه کاغذ می نوشتم! گاهی پیدا می کنمشون! من اتفاقا دوست دارم همه ی اون روزا رو !

    پاسخحذف
  3. وبلاگو منتقل کنید بلاگفا بهتر نیست؟

    پاسخحذف
  4. بله ولی نمی خوام کم بیارم!:(

    پاسخحذف