۱۷ دی ۱۳۸۹

توان<<<< فکر

اخر من چه کنم که هر چه فرار میکنم از کار این کار است که مرا ول نمی کند؟ امروز دارم کم می آورم . توانم محدود است و افکارم انقدر زیاد شده به هیچ کدام نمی رسم! افکاری که هرکدام زندگی یک فرد را بس است! و من تنها می توانم انها را بنویسم که یک روز به درد بخورد! ای کاش هر چه می اندیشیدم عملی میشد!

۳ نظر:

  1. اخ گفتی
    منم همینجوریا شرم

    پاسخ دادنحذف
  2. خلوتش کن. سرتو می گم. این طوری تبدیل به یه ماشینی می شی که فقط کار می کنه و کار می کنه و کار و . . . و حتی لذت هم نمی بره از کاراش! این جوری فقط کمییت می ره بالا در حالیکه از کیفیت مورد انتظار خبری نیست

    پاسخ دادنحذف
  3. منم دارم اینجوری میشم!برا اینکه در مقابل خواهش نه گفتنو یادم رفته!اما دارم تلاشمو میکنم !

    پاسخ دادنحذف